نیلانیلا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

به امیداین که این وبلاگ بعدها یاداورخاطرات کودکیت باشد

واکسن 6 ماهگی

1392/5/2 9:42
نویسنده : مامان ندا
179 بازدید
اشتراک گذاری

چه روز بدی بودniniweblog.comصبح بردیمت بهداشت واکسنتو از دوتاپات زدن.چنان جیغی کشیدی که دلم برات کباب شد مامانمناراحت بعد اومدیم خونه بابایی رفت و من و تو تنها موندیم. مثل همیشه قطره استامینوفن و بانذرو نیاز بهت دادم ولی باز هر چی خورده بودی بالا اوردی.تبت رفته بود بالا یک سر گریه میکردی اصلا حال نداشته نمیذاشتی دست و پاتو با اب بشورم.تو گریه میکردی منم با تو اشک میریختمگریه خدا بچه هیچ پدرومادری رو مریض نکنه. الان می فهمم وقتی ما مریض میشیم مامان و بابام چی میکشنخنثی

 

خیلی روز سختی بود. فرداشم نرفتم سرکار تا حالت خوب بشه.از مهدتم زنگ زدن گفتن این نیلا خانوم خانوما کجاستتتتتتت

 

امروز حالت خوب شده و الان تو مهدیniniweblog.comدوروز که تو خونه موندی بودی امروز همه جا رو با تعجب نگا میکردیniniweblog.comفدات شم مامانی!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

محبوبه مامان ترنم
24 تیر 92 20:49
ایشاالله که هیچ وقت مریض نباشی عزیزم.
خدا را شکر که واکسن 6 ماهگی و تب بعدش به خیر و خوشی تموم شد.
راستی ندا جون نیم ساله شدن نیلا مبارک. الهی که همیشه با هم خوش باشید


مرسی فداتتتتتتتتتتتت
SaYa
25 تیر 92 18:17
ندا جون سلام عزیزم خوبی؟نیلا جون خوبه؟
وای که من عاشق اسمشم
عزیزم پست 33 تو وبلاگم کد 5 برای تو هست ببخش که خیلی کم و ناقابله عزیزدلمنیلا جونو ببوس


سایا بابا جون اخه وبلاگتو بده من بیامممم.من از کجا وبلاگ تورو گیر بیارم اخه
مامان ادریان
28 تیر 92 17:56
سلام ندا خوبی ؟نیلا خوبه بیا به ما هم سر بزن دوری نکن راستی واسه منم میل کن اسباب کشی کجا بوده
مامان ادریان
29 تیر 92 14:37
من سپیدم شناختی؟