نیلانیلا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

به امیداین که این وبلاگ بعدها یاداورخاطرات کودکیت باشد

نیلاجونی با لباسی که من براش خریدممممممممممم

1392/5/28 13:45
نویسنده : مامان ندا
207 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

نیلا جونی با بلاشی که من دردوران بارداری سرکار سرمومیذاشتم روش و استراحت میکردم. ناخوداگاه نیلا این بالشو خیلی دوس دارهقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان حدیث
30 مرداد 92 1:10
با یاد تو این ستاره ها رنگی بود این دفتر خاطرات من سنگی بود از درس کلاس عاشقی سهمم باز یک زنگ فقط دوری و دلتنگی بود .
بابا علیرضا
3 شهریور 92 11:46
آنکه گرد همه گلها به هوس می چرخد بلبل عاشق نیست بلکه گلچین سیه کرداریست که سرا سیمه دود پی گلهای لطیف تا یکی لحظه به چنگ آورد و ریزد بر خاک دست او دشمن باغ است و نگاهش نا پاک تو گل شادابی به راه باد مرو غافل از باغ مشو ای گل صد پر من با تو در پرده سخن می گویم گل چوپژمرده شود جای ندارد در باغ گل پژمرده ننخند بر شاخ کسی نگیرد ز گل مرده سراغ دخترم با تو سخن می گویم عشق دیدار تو بر گردن من زنجیریست و تو چون با قامتی از نیلوفر قطعه الماس دشت و نایاب گردن آویز بر این زنجیر که نگهبان تو باشم ز حرامی در شب به خود از رنج بپیچم هر روز دیده از خواب بپوشم هر شام دخترم گوهر من تو که تک گوهر دنیای منی دل به لبخند حرامی بسپار دزد را دوست مخوان چشم امید به ابلیس مدار دیوخویان پلیدیدی که سلیمان گویند همه گوهر شکنند دیو کی ارزش گوهر داند نه خردمند بدو آنکه اهریمن را ز سر جهل سلیمان خواند دخترم ای همه هستی من تو چراغ تو چراغ همه شبهای منی به ره باد مرو تو گلی دسته گلی صد رنگ پیش گلچین مشین تو یک گوهر بی مانند خویش را خوار مبین از حرامی بهراس قدر خود را بشناس قدر خود را بشناس