نیلانیلا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

به امیداین که این وبلاگ بعدها یاداورخاطرات کودکیت باشد

بازم بیمارستان

1392/8/1 9:09
نویسنده : مامان ندا
433 بازدید
اشتراک گذاری

چقدر تلخه این خاطرات بیمارستان . باز هم بالا اوردی و بردیمت بیمارستان.شب تا صبح تو اورژانس بستری بودی و بالا میاوردی.من نشسته بودم گریه میکردم و بابایی هم یواشکی اشک میریختناراحت گفتن باید بستری بشی تو بخش. دوباره بغلت کردم و رفتیم تو بخش. باز بردمت ازت خون بگیرن .با اینکه حال نداشتی از ته دل جیغ میکشیدیناراحتالان که دستتو نگا میکنم میبینم جاش کبود شدهناراحتصبحش حالت خوب بود و مرخص شدیم. مریض تخت بغلی بدجور سرما خورده بود و تو این بار سرما خوردیناراحت غذا هم نمی خوریناراحت شیرم که بهت میدم همش استرس دارم بالا بیاری. کاش دیگه تکرار نشه. به حق امام زماناوه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان سپینود
1 آبان 92 12:22
الهی آمین
عزیز خاله زود زود بزرگ شو تا همدم مامان جون باشی
با اینکه از نزدیک ندیدمت ولی خیلی دوستتون دارم هم تورو هم مامان گلتو



مرسی سمیرا جون دوست خوبم

مامان نگار
13 آبان 92 8:38
ايشاله نيلا جوني زودزود خوب بشه عزيزم...خدايا خودت همه ي كوچولوها رو حفظ كن...امين..