ورودنیلابه مهد کودک و دنیای کار
امروزصبح بردیمت مهدکودک ثبت نام کنیم. من میخاستم از شنبه هفته اینده ببرمت مهد ولی وقتی اسمتو نوشتم گفتن شیرشو بده ببرنش بالا. چقدراسترس داشتم. به هر حال باید میرفتی.٥٠٠ تومن شد شهریه ی هرماهت و ١٠٠ تومن هم گرفتن بابت دوربین که ازسرکار بتونم ببینمت.دادمت بغل خاله ها و رفتم.چقدر سخت بود ولی چاره ای نیس. تواین شرایط مالی بایدکارکرد عسلم.اولش خیلی سخته برام ولی شاید کم کم عادت کنم. گفتن چون روز اوله فقط یک ساعت نگهت میدارن برای همین ساعت ١٠ اومدم که بیارمت سرکار که گفتن خوابییییییییی.نازی قندعسلم.اونقدر خسته بودی که لالاش کرده بودی برگشتم سرکار.از دوربین نگاهت میکردم که دیدم یه ربع نشده بیدار شدیییییییییییی. این بی خابیت رفته به مامانت. ساعت ١١ که اومدم دنبالت پوشکتوعوض کردن که بیارنت .طوری گریه میکردی که دلم کباب شد دخترم. آه می کشیدی.بغلت کردم. ٥ دقیقه طول کشید که اون لبخند نازتو رولبت ببینم.رفتیم سرکار و این گونه شدکه نیلایی شاغل شدددددددددد. تا ساعت ٤ باهم بودیم و بعدبابایی اومددنبالمون و برگشتیم خونه. چقدرخسته شدم. مامان جون رفته و من الان باید هم بیرونه خونه کارکنم هم توی خونه و هم تورونگه دارم.خدا مامان جونو سالم نگه داره که خیلی کمکمون کرد. اونقدرخسته بودی که شب ساعت ٨.٣٠ گرفتی لالاش کردی.
فداش بشمممممممممممممم فدای اون چشاش بشمممممممممم
و این هم نیلایی با عینک دوستش درسرکار
و این هم نیلایی سرکار وقتی لالاش کرده رو میز مامانش