نیلانیلا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

به امیداین که این وبلاگ بعدها یاداورخاطرات کودکیت باشد

روز دخترررررررررررررررر

یادم رفت بگم.دیروز میدونی چه روزی بود روز دخترررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر.مبارکه دخترمممممممممممممممممممممممممم.روز ابجیمم مبارکه. دوستون دارم. از انجا که تازه برات یه عالمه لباس خریده بودم که همونا شدن کادوی روز دخترت و کادوی ابجیم هم بماند. ...
17 شهريور 1392

اتفاق بد

دیروز خدا به من و تو رحم کرد برگشتنی توی ماشین یه میدونی بود که سرازیری بود اخرش ماشین سرعت میگرفت.نمی دونم روغن بود چی بود ریخته بودن تو اتوبان ماشین چنان لیز خورد اومدم ترمز کنم بدتر شد.گفتم الانه که ماشین چپ کنه. دستام می لرزید.خدا رحم کرد. اگه راست و چپمون ماشین بود خورده بودیم به هم. ...
17 شهريور 1392

مریضی بابابزرگ نیلا

بابا بزرگ نیلایی(بابای بابایی)مریضه.خون ریزی مغزی کرده.ایشالا زودی خوب شه . البته دکی ها گفتن خطر رفع شه. خدا همه مریضارو شفا بدهههههههههههههه بابایی دیشب رفت تبریز پیش باباش و باباجون و مامان جون طبق معمول اومدن که من و نیلا تنها نباشیم.دستشون درد نکنه نیلایی به محض ورود باباجون مامان جون شناختشون و اول رفت بغل مامان جون بعدش خودشو انداخت بغل باباجون .خیلی دوس داره بابارو ...
5 شهريور 1392

اولین ها

نیلایی سه روزه یاد گرفته بای بای میکنه از تو مهد یادگرفته اولین بار هم توی ماشین بای بای کرد برای خودش ...
5 شهريور 1392