نیلانیلا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

به امیداین که این وبلاگ بعدها یاداورخاطرات کودکیت باشد

بیمارستان

بدترین خاطره رو هم اینجا بنویسم جمعه ساعت 5 بعدازظهربودکه دو سه بار بالا اوردی بردیمت بیمارستان. کم کم داشتی بی حال می شدی. دیگه تو بیمارستان اونقدر بالا اورده بودی که چشات بسته بود.اصلا نا نداشتی سرتو بلند کنی. بردیمت اورژانس بهت سرم زدن.سرمت که تموم شد بغلت که کردم دوباره بالااوردی رو صورت من منم همش گریه می کردم. گفتن باید بستری شی. همون جور تو بغلم بی حال بردمت بخش گذاشتم رو تخت اومدن سرمتو زدن همین جور بیحال افتاده بودی. روتختت روپام گذاشته بودمت.ازت خون گرفتن براازمایش.گریه میکردی.بعدش گفتن نمونه ادرار باید ازت بگیرم. کیسه ادرارو بهت بستن و من پوشکتو باز گذاشته بودم که مثلا نمونه بگیرم که یهو دیدم پاهام گرم شد. کل تخت خیس شد.زیرت پ...
22 مهر 1392

اخبار جدید

از مهد محترمه چندتاکتاب دادن 35 تومن.گفتن جلد کن بیار بده. دوساعت نشستم و اولین کتاب های نیلایی رو جلد کردم و دادم مهد جهت اموزش دخترمان   روکتاب نوشته 2 سال ولی چون مهد تیزهوشانه به نیلا هم یاد میدن خبر جدید حاکی از اینکه طبق دستور دکتر بهت بسکویت ساقه طلایی دادم و تو با لذت خوردی.مزشو خیلی دوس دارییییییییییییییی عاشق تخم مرغم هستییییییییییییییییییی دشمن اب میوه هستیییییییی ...
9 مهر 1392

صندلی ماشین جدید

رفتیم بهار برات صندلی ماشین گرفتم 495 تومن . همش من به فکر توام صبح میخاستیم بیایم سرکار نشوندمت تو صندلیت چه افاده اییییییییییییییییییییییییییییی دو تا دستتو گذاشته بودی رو دسته های دو طرف اخمم کرده بودی هر کاریم کردم نخندیدی کلاست منو کشته مامان از بس کلاس گذاشتی زودی خوابت برد .   امروزم جشن اول مهر هست توی مهدتون و قراره از توام عکس بگیرن ایشالا تو دانشگاه ازت عکس بگیریم مامانی   دیروز داشتی بازی می کردی دیدیم یهو نشستی شروع کردی به دست زدن.اینم تو مهد یاد گرفتی فدات بشم . میگیم دست بزن دست چپتو مشت میکنی دست راستتو باز میکنی میزنی به هم ...
30 شهريور 1392

مریضی نیلا

اصلا حوصلشو ندارم بیام اینجا مطلب بنویسم. الان بیشتر از دو هفته هست تو سرماخوردی و خوب نمیشی.الان همش سرفه میکنی و ابریزش بینی داری.چندباردکتر بردی همش دارو میخوری ولی  فعلا خوب نشدی.خدایا هیچ بچه ای رو مریض نکن مامان جونم سرما خورده والا میگفت میومد پیشت میموند تا حالت خوب شه امروز بردیمت ازمایش خون برای چکاپ.منو تواتاق نمونه برداری راه ندادن. تو اونجا گریه کردی و من بیرون اتاق . ...
25 شهريور 1392